تمام
دلهره های یک نویسنده

تقریبا دارم از حال میرم.

از گشنگی،از بیخوابی،از خستگی...

دراز به دراز افتادم.فقط دوس دارم بنویسم:

رمان بعدیم هم تمام شد.دقیقا بعد از تموم شدن رمانی قبلی ام شروع شد و ظرف یک ماه تمام شد.باورش برای خودم هم سخته،یک ماه اونم یه رمان دویست صفحه ای و باز بگم،اونم شاهکار تمام داستان هایی که تا الان نوشتم.

حکایتش مفصله اما...

از یه خواب شروع شد،قهرمان این رمان بر من نازل شد و گفت و من نوشتم و در یک ماه شاهکارم تا به امروز رو قلم زدم.این رمان رو عاشقانه دوس دارم.بهترین کارمه.

به زودی چاپ خواهد شد.تا الان که استقبال ازش عالی بوده...

تمام.دیگه از حال رفتم.



نظرات شما عزیزان:

س.م
ساعت1:31---4 بهمن 1391
خدا قوت دوست نویسنده عزیز

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوع مطلب : <-PostCategory->
ارسال شده توسط آ.آ در ساعت 21:40 |