خونه
دلهره های یک نویسنده

خووونه.

برگشتم به خونه. چه لذتی داره برگشتن به خونه.

دیگه تفریح تموم شد. بازم وقت بی خوابی و ریختو پاش و کار.کار،کار،کار.

باید بنویسم و هر چه زودتر تمومش کنم. حالا دیگه یه کم انرژی دارم.

حنا رسما با شخصیت و ظاهرش به رمان پیوست؛یک کارکتر کاملا واقعی.

اتفاقات حرفه ای خوبی افتاده. اینو دیگه میذارم واسه بعد.

خوشحالم که برگشتم. دلم برای این وبلاگ تنگ شده بود. بدجوری با هم جوش خوردیم.

و همینطور دوستای بی توقع ام

سلام...



نظرات شما عزیزان:

س.م
ساعت17:51---22 مرداد 1391
هیچ جا خونه ی آدم نمیشه ماهم دلتنگ نبودن دوست نویسنده مون بودیم
راستی سلام


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوع مطلب : <-PostCategory->
ارسال شده توسط آ.آ در ساعت 3:11 |